جمعه صبح با خانواده حمید اینا رفتیم صبحونه خوردیم.

ظهر از ساعت ۱ عمه جون و مامانی و بچه ها همه اومدن خونه ما . دیگه بودنننننن تااااااا ساعت ۱۲ شب بسی بسیار خوش گذشت ولی حمیدرضا و سینا پوکر فیس بودن چون تا حالا همچین مهمونی های طولانی ای ندیده بودن

هنوز عشقولم نخوابیده. از صبحه شونه و گردنش درد میگیره و همچنان داره درد میکشه☹️


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها